عصر پاییزی....

ساخت وبلاگ
سلام و صد سلام به عزیزان این خونه مجازی  قبل از هر سخنی ممنون و متشکرم از دعای خیر دوستان عزیزی که این مدت دعای خیر در حقم فرمودن  و سراغ گرفتن : خانم دکتر  گل نرگس جونم ، مادر باران جان عزیزم و برادر پژمان عزیز. ان شاالله که همیشه دلشاد و حاجت روا باشید .  خب بریم سراغ وقایع این مدت ...... عارضم به حضور انورتون که یک ماه مونده به آزمون جامع اساتید دانشکده نامردی رو در حقمون سنگ تموم گذاشتن و  کل سیلابس یک درس رو به همراه استادش عوض کردن.... یک درس رو حذف کردن ..... و یک درس دیگه رو جایگزین کردن....  بعد درسها  تو رشته ما حالت پکیج داره هر درسی چند تا زیر  مجموعه داره ....مثلا  پکیج نقد و بررسی روشهای آموزش زبان ، شامل روش ها و تئوریهای تدریس ، مدیریت کلاس، مواد درسی ، تربیت معلمان ، روانشناسی یادگیری ، روانشناسی زبان اموز ، فلسفه آموزش و پست مدرن........  خلاصه که ما کل تابستون نشستیم خوندیم  و نوت و خلاثه نوشتیم و خیلی شیک و مجلسی اون درس حذف گردید... و این پک سنگین نقد و بررسی اصافه گردید.... قدم بعدی نامردی رو زمانی برداشتن که گفتن نمره ازمون زبان عمومی تون اکسپایر شده و باید دوباره ازمون بدید و نمره برامون بیارین....حالا نمره مون چنده ؟! بالای 90 از 100........ خلاصه ما سه هفته مونده به جامع رفتیم دنبال نمره ازمون تافل....  قدم بعدی نامردیشون برگزاری همزمان مصاحبه جامع با مراح عصر پاییزی.......
ما را در سایت عصر پاییزی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1berangezendegi1 بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 18:44

سلام و صد سلام به عزیزان و دوستان گرامی این خونه کوچیک مجازی عارضم به خدمتتون که چهارشنبه شب  خوش و خرم رو کاناپه دراز کشیده بودم  داشتم مطالعه میکردم و همسر هم وسط سالن دراز کشیده بود و داشت یه فایل صوتی گوش میکرد که در کمتر از چند صدم ثانیه صدای شدید بهم خوردن کریستالهای دکوری، گوی های لوستر، بهم خوردن شیشه ها و تکون گهواره ای شدید وسایل خونه و مبل زیر پام شوکه م کرد و از ترس یه هو بی اختیار اشکهام به شدت جاری شد و نفهمیدم همسر کی و چطور از جاش بلند شد و خودش رو به من رسوند فقط یادمه به خودم اومدم سرم رو محکم  گرفته بود  چون بالا سرم دو تا تابلو بزرگ رو دیوار نصب بود و مهتابی و خیلی وحشت زده میگفت نترس نترس !! من هم که پشت هم بی وقفه میگفتم یا اباالفضل العباس یا قمر بنی هاشم.....یعنی نمیدونم تو اون 15 ثانیه چند مرتبه گفتم یا اباالفضل العباس یا قمر بنی هاشم .....اون وقت شب تو یه آپارتمان طبقه چهارم تو غربت ، دور از تمام خانواده ، تو اون 15 ثانیه تکونها و لرزش های شدید من بودم و هجوم اشک و حملات انواع فکرهای گوناگون.....تنهایی. غربت، دوری از همه، سرما، .... و فکر اینکه اگه ساختمون آوار بشه چی میشیم و سرنوشتمون چی میشه.... و دیشب فهمیدم تا چه حد غربت و تنهایی بده .... و دیشب فهمیدم چقدر زندگی بی ارزش و مرگ نزذیکه....زندگی که این همه براش تب و تاب داریم و خودمون رو اذیت میکنیم در گمت عصر پاییزی.......
ما را در سایت عصر پاییزی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1berangezendegi1 بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 18:44